اگر عمر دوباره داشتم مى کوشیدم اشتباهات بیشترى مرتکب شوم. همه
چیز را آسان مى گرفتم. از آنچه در عمر اولم بودم ابله تر می شدم. فقط
شمارى اندک از رویدادهاى جهان را جدى می گرفتم. اهمیت کمترى به
بهداشت می دادم. به مسافرت بیشتر می رفتم. از کوههاى بیشترى بالا می رفتم
و در رودخانه هاى بیشترى شنا می کردم. بستنى بیشتر می خوردم و اسفناج
کمتر. مشکلات واقعى بیشترى مى داشتم و مشکلات واهى کمترى. آخر،
ببینید، من از آن آدمهایى بوده ام که بسیار محتاطانه و خیلى عاقلانه
زندگی کرده ام. ساعت به ساعت، روز به روز. اوه، البته من هم لحظات
سرخوشى داشت هام. اما اگر عمر دوباره داشتم از این لحظاتِ خوشى بیشتر
می داشتم....