داستان ها و حکایت های کوتاه

داستانهای جالب و حکایات خواندنی

داستان ها و حکایت های کوتاه

داستانهای جالب و حکایات خواندنی

زاهد کیست!

درویشی نزد پادشاهی رفت.پادشاه گفت :«ای زاهد!» درویش گفت :«زاهد تویی!» پادشاه پرسید :«من چگونه زاهد باشم هنگامی که همه  دنیا از آن من است؟» درویش گفت :«نه،وارونه می بینی.این دنیا و آن دنیا برای من است.زمین در مشت من جای دارد.این تو هستی که از این همه چیز،به لقمه ای و جامه ای خرسند شده ای!»....

زاهد آن کسی است که آخر ببیند،دوستاران دنیا آخور می بینند.در هر راهی،این درد است که آدم را با خود می برد.در همه کارها تا درد  هوس و عشق در درون کسی بر نخیزد،او در آن کار به جایی نمی رسد.از کار دنیا گرفته تا کار آخرت؛خواه بازرگانی،خواه پادشاهی،خواه دانش،خواه هنر. تا درد زایمان به درون مریم چنگ نینداخت،به سراغ آن درخت نرفت.آن درد،در جان آن درخت نیز پیچید و آنگاه از تن خشک و سترون او،شکوفه ها جوشید و میوه ها زایید.ما نیز در اندرون خود همچون مریم،عیسایی پنهان داریم.اگر در ما،دردی پیدا شود،عیسای  ما نیز زاییده خواهد شد وگرنه؛از همان راه پنهانی باز خواهد گشت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد