نوزادی و هنگام تعویض پوشک :
پسرها : مجبور بودند نظریات خانم های محترم را در مورد کوچکی و یا بزرگی اون
دو تا کره
زیر شکمشان را بشنوند و وضعیت قشنگ جراحی شدن اونجایشان را از زبان خانمهای
محرم و
نامحرم فامیل جویا شوند !
دخترها : هیچی ! فقط پوشکشان عوض میشد و تازه هیچ نامحرمی هم جرات پیدا شدن
در فاصله
چند کیلومتری تعویض پوشک را نداشت ، خودتان قضاوت کنید : کدام یک ضایع تر
است؟!!
در چند ماهگی و حتی گاهی در چند سالگی :....
پسرهای بیچاره باید اونجایشان را میبریدند و از ترس خطا رفتن چاقوی دکتر و
تعطیلی لذت یک
عمر! دم بر نمی آوردند و در اصل سنت به جا می آوردند و در آخر برای رساندن
خبر این
آبرو ریزی بزرگ ، مهمانی ختنه سرور هم بدهند !!!
دختر ها فقط هی از مادرانشان میپرسیدند : اون پسره چرا دامن سفید پوشیده ؟!!
خودتان قضاوت کنید : کدام یک وحشتناک تر است ؟ (همین الان مو بر تن نویسنده
سیخ شد!)
در بازی هـــای کـــودکــانـــه :
پسرها همیشه دکتر میشدند و معاینه میکردند و ریسک نگاه کردن به بعضی از جاها
و جیغ
نکشیدن دختر بیمار را به جان میخریدند !!!
دخترها فقط کافی بود به عنوان مریض بخوابند و ریسکی هم نداشتند . چون آقای
دکتر باید
معاینات را شروع میکرد و آنها شروع کننده نبودند !!!
خودتان قضاوت کنید : سرمایه گذاری بر روی کدام نقش ریسک کمتری داشت؟!
در کــــودکــــی :
پسرها هر وقت شیطنت میکردند یک سیلی محکم صورتشان را نوازش میکرد !
دخترها هر وقت شیطنت میکردند یک ضربه فانتزی به ماتحتشان میخورد...
خودتان قضاوت کنید : کدام ضربه درد بیشتری دارد؟!!
روز اول مهر ماه که مدرسه ها باز میشد :
پسرهای عزیز کله هایشان را با نمره 4 میزدند و مزین به لغت نامانوس کچل
میشدند !
دخترها فقط به پسرها میگفتند : چطوری کچل ؟!
روزهای جمعه که مدرسه ها تعطیل بود :
پسرها برای خرید نان مجبور به بیگاری در صف نان بودند !
دخترها کنار عروسک هایشان لالا میکردند ...
هنگامی که کارنامه ها را به دست والدین محترم میدادند :
پسرها شدیداً بخاطر نمرات پایین سرکوفت می خوردند و مشاهده کارتون ممنوع میشد
!
دخترها هیچی نمیشدند! چون قرار بود در آینده ازدواج کنند و نان آور خانه هم
نخواهند بود!
هنگامی که پدر خانواده شب به منزل می آمد :
پسرها فرار میکردند و یه گوشه ای میخزیدند تا زیرآب زنی مادر ، کار دستشان
ندهد !
دخترها به بغل پدر میپریدند و چپ و راست قربون صدقه میشنویدند !!!
هنگام بلوغ :
پسرها بوی گند عرق زیر بغلشان همه رو کلافه میکرد و هی غرغر میشنیدند و همش
یک
جایشان خبردار می ایستاد و لعنتی استراحتم نمیکرد حتی برای چند دقیقه !!!
دخترها فقط یک جایشان اوخ میشد که میتوانستند با یک وسیله بهداشتی ، سر و ته
قضیه رو جمع
کنند و با یه لیوان گل گاو زبون هم دردش رو تسکین بدهند و تازه در اون شرایط
همه قربون
صدقشون میرفتند که چی ؟! دخترمون استخون ترکونده !!!
در 18 سالگی :
پسرها تمام اضطراب و دلهره شان این است که دانشگاه قبول شوند و سربازی نروند
و 2 سال
از زندگیشان به فاک نرود !!!
دخترها ورودشان به پادگان طبق قانون ممنوع است !
در دانشگاه :
پسرها همان روز اول عاشق میشوند و گند میزنند به امتحان ترم اولشان و مشروط
میشوند!
دخترها فقط در بوفه مینشینند و به پسرهایی که زیرچشمی به آنها نگاه میکنند
افاده میفروشند!
در هنگام نمره گرفتن :
پسرها خودشان را جر میدهند تا 9.5 آنها 10 شود و استاد قبول نکرده و در آخر
می افتند!
دخترها فقط پیش استاد میروند و یک لبخند میزنند و نمره 4.5 آنها به 17 تبدیل
میشود!
در کافــــی شـــاپ :
پسرهـا حــســاب میکـنـنـد !
دخترها میگویند : مرســـــی!
در مخ زدن :
پسرها باید کلی دلقک بازی در بیاورند تا طرف تازه بفهمد که وجود دارند ، دو
ساعت منت
بکشند تا طرف تلفن را بگیرد ، هفته ها برنامه ریزی کنند تا طرف قرار بگذارد ،
ساعت ها باید
خالی ببندند تا طرف خوشش بیاید و هنگام بهم خوردن رابطه ماه ها و در مواردی
دیده شده است
که سالها در هوای دلگرفته پاییز پیپ بکشند و قهوه بنوشند و هی آه بکشند ...
دخترها فقط کافی است که یه لبخند بزنند و چشم ها را نازک کرده ، لبها را غنچه
و سری به
سمت موافق تکان دهند و هرگاه رابطه بهم خورد فقط میگویند به تخمم
(حال آنکه آنها اصلا تخم ندارند و این هم یکی از عجایب خلقت است که هنوز
دانشمندان برای
پی بردن به راز آن در حال مطالعاتی سخت و نفس گیر هستند !!! )
هنگام خواستگاری :
پسرها باید خانه ، ماشین ، شغل مناسب ، مدرک دهن پر کن ، قد رشید ، هیکل خوش
فرم ،
خوشتیپ و هزارتا کوفت و زهر مار داشته باشند و پشت سر هم از موفقیت ها و
اخلاق خوب
و .... برای عروس خانم بگن و احتمالا انگشتری برای نشون کردن در دست سرکار
علیه
عروس خانم بکنند ...
دخترها فقط کافی است بنشینند و لام تا کام حرف نزنند !
هنگام ازدواج :
پسرها باید شیربها ، مهریه ، خرید عروسی ، جواهرات گوناگون ، جشن و سالن و
... را از سر
قبر پدرشون تهیه کنند !!!
دخترها فقط باید جهیزیه بدهند که احتمالا به دلیل شروع خرید جهزیه از کودکی
همش بنجل شده
و آقای داماد باید با تحمل هزارتا منت آنها را قبول کرده ، دور ریخته و یه
سری جدید بخرد!
هنگام زندگی عشقولانه دو نفره :
پسرها باید بگویند : چشم ، و البته اگر هم نگویند دو قطره اشک کنار چشمان
مژگان خانم ها آنها
را وادار به چشم گفتن میکند ...!
دخترها هم باید دستور بدهند و دیگر هیچ ...!
کار کردن :
پسرها مثل سگ پا سوخته باید از صبح خروس خوان تا آخر شب کار کنند و همش تو
فکر
غرولند مدیر و قسط عقب افتاده بانک و قبض برق و آب باشند و در آخر جنازه شان
را با
بدبختی به خانه برسانند !
دختر ها فقط کافی است که کلید ماشین لباس شویی ، کلید ماشین ظرفشویی و کلید
مایکرو فر را
فشار دهند و در حالیکه ناخن هایشان را مانیکور میکنند با مادرشان در مورد رنگ
سوتین دختر
خاله جاری عمه خانم فرخزمان خانم بحث و تحلیل علمی داشته باشند . راستی !
جارو کردن
خونه رو هم که اقدس خانم نظافتچی منزل که هفته ای 2 بار واسه تمیز کاری میاد
انجام میده !
(جداً بمیرم واستون که انقدر کار میکنید ، یه وقت ناخنهایتان نشکنه خدایی
نکرده !!!)
شب ها تو رختخواب :
پسرها : یک ، دو ، سه و تمام !!!
دخترها : پس از یک ساعت تازه ماشین گرم میشود و استارت میخورد و بمدت رفت و
برگشت
یک سفر تهران - چالوس حض جمیل میبرند و تازه اگر حوصله ای داشتند خود را در
طرفه
العینی برای سفر دیگری با داماد بیچاره آماده میکنند !!!
زایمان :
پسرها هر روز صدبار زیر فشار مشکلات روزانه در حال زاییدن هستند !!!
دخترها نه ماه لذت مادر شدن ، یک درد وحشتناک چند دقیقه ای (تازه اگر سزارین
نکنن) و رفت
تا هفت هشت سال دیگه ...!
تو رو به خدا ، حق کی بیشتر پایمال شده ؟
موندم چرا فیلتر نشدی D: