داستان ها و حکایت های کوتاه

داستانهای جالب و حکایات خواندنی

داستان ها و حکایت های کوتاه

داستانهای جالب و حکایات خواندنی

به <@> من تو ><( ( (:> ............ ......... .....نفهمیدی؟ میگم به چشم من تو ماهی  

وقتی از همه چی خسته شدی وقتی حس می کنی همه درها به روت بسته شده وقتی دلت پر از غم و غصه ست ، تا جایی که می تونی دستات رو به طرف آسمون بلند کن و با تمام توان بزن توسرت  

میدونی رفیق : اگه حماقت وجود نداشت ، دانایی هم معنا نداشت . اگه زشتی نبود ، زیبایی هم بی معنی بود . میبینی ، دنیا به تو هم نیاز داره  

دیوونه ، ولگرد ، سنگ دل ، ترسو ، دروغگو ، احمق ، رذل

، مسخره چیه جا خوردی ؟حالا حروف اول این کلمات رو کنار هم بذار ببین چی میشه  

...من تازه فهمیدم که تو تنها کسی هستی که تو جاده ها ی پر پیچ و خم زندگیم تنهام نمیزاری و میشه بهت اعتماد کرد ازت ممنونم لاستیک دنا 

پشتت رو نگاه کن ببین دم داری؟
......
خوب نگاه کن
....
نداری؟ پس خودتی!
چون خر ما از کره گی دم نداشت!  


همیشه سعی کن مثل پالاز موکت باشیء
شخصیتت کوبیده نشه و همواره رنگ خودت رو حفظ کنی 

 

مدتی میگذرد از تو ندارم خبری  
چه کنم ناله من هیچ ندارد اثری
شب و روز از غم تو سخت پریشان حالم
نه نشانی زتو آمد نه پیامی جانم  

ابراز علاقه ترکه به نامزدش  
کاش مغزداشتم ضربه مغزی شدم قلبمو میدادن به تو  

لیمو نخور ترش کنی
مارو فراموش کنی
آدامس بخور باد منی
ما رو همش یاد کنی  

اتل متل رفاقت دل به تو کرده عادت
برات دعا میکنم اینه رسم رفاقت  

وقتی قرار شد من بی قرار تو باشم
و تو تنها قرار زندگیم باشی
از هرچی قرار غیره تو باشه خواهم گذشت  

اگه دیگه منو ندیدی حلال کن آخه قراره طی یک عملیات شهادت طلبانه فدات شم

به کعبه گفتم تو از خاکی منم خاک چرا باید به دور تو بگردم؟! ندا آمد تو با پا آمدی باید بگردی برو با دل بیا تا من بگردم  

عشق کلامی از نور است که دستی نورانی آن را بر برگی از نور نگاشته است...  

یارب دل دوستان پر از غم نکنی با تیر بلا قامت ما خم نکنی ای چرخ تو را به قرآن سوگند یک مو ز سر عزیز ما کم نکنی  

گفتم به گل زرد چرا رنگ منی افسرده و دلتنگ چرا مثل منی من عاشق اویم که رنگم شده زرد تو عاشق کیستی که همرنگ منی...


باید آهسته نوشت ، با دل خسته نوشت ، با لب بسته نوشت گرم و پررنگ نوشت... روی هر سنگ نوشت تا بخندند همه که اگر عشق نباشد دل نیست

نظرات 1 + ارسال نظر
احسان دوشنبه 1 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:58 ب.ظ http://loveeee.blogsky.com

بیا هموطن همه با هم جدا از هر جبهه ای با هم باشیم ... باز هم می گویم برادرم و خواهرم برایت متاسفم ... برای آینده کشورم متاسفم ... و در آخر برای خودم که جوانیم به فنا رفت ... امیدم به فرداست برای فرزندانم ... نوادگانم ... به امید ایرانی سربلند ... پیروز ... موفق .... همه با هم سهم کوچکی در ایران آباد داشته باشیم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد