داستان ها و حکایت های کوتاه

داستانهای جالب و حکایات خواندنی

داستان ها و حکایت های کوتاه

داستانهای جالب و حکایات خواندنی

حکایتی از کریم خان زند


حکایتی از کریم خان زند
مردی به دربار خان زند می رود و با ناله و فریاد می خواهد تا کریمخان را ملاقات
کند. سربازان مانع ورودش می شوند. خان زند در حال کشیدن قلیان ناله و فریاد مرد را
می شنود و می پرسد ماجرا چیست؟ پس از گزارش سربازان به خان، وی دستور می دهد که مرد
را به حضورش ببرند. مرد به حضور خان زند می رسد و کریم خان از وی می پرسد: "چه شده
است چنین ناله و فریاد می کنی؟" مرد با درشتی می گوید: "دزد همه اموالم را برده و
الان هیچ چیزی در بساط ندارم!" خان می پرسد: "وقتی اموالت به سرقت می رفت تو کجا
بودی؟" مرد می گوید: "من خوابیده بودم!!!" خان می گوید: "خوب چرا خوابیدی که مالت
را ببرند؟" مرد در این لحظه آن چنان پاسخی می دهد که استدلالش در تاریخ ماندگار می
شود و سرمشق آزادی خواهان می شود.
مرد می گوید: "من خوابیده بودم، چون فکر می کردم تو بیداری!"
خان بزرگ زند لحظه ای سکوت می کند و سپس دستور می دهد خسارتش از خزانه جبران کنند و
در آخر می گوید: "این مرد راست می گوید ما باید بیدار باشیم..."

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 01:33 ب.ظ

مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد